فرهنگ مازندران- شعر -داستان-موسیقی- ضرب المثل ها-آئین و رسم ها و افسانه ها ی رایج

فرهنگ مازندران- شعر -داستان-موسیقی- ضرب المثل ها-آئین و رسم ها و افسانه ها ی رایج

در باره فرهنگ بومی مازندران از مناطق شرق و میانه و غرب و نواحی کوهستانی و جلگه ائی -خاصه شعر- داستان- موسیقی -ضرب المثل ها - آئین ها و رسم ها-افسانه های رایج
فرهنگ مازندران- شعر -داستان-موسیقی- ضرب المثل ها-آئین و رسم ها و افسانه ها ی رایج

فرهنگ مازندران- شعر -داستان-موسیقی- ضرب المثل ها-آئین و رسم ها و افسانه ها ی رایج

در باره فرهنگ بومی مازندران از مناطق شرق و میانه و غرب و نواحی کوهستانی و جلگه ائی -خاصه شعر- داستان- موسیقی -ضرب المثل ها - آئین ها و رسم ها-افسانه های رایج

طالب و زهره

                  طالب و زهره

افسانه ها ، داستانها و منظومه ها یی که از دیر باز و از گذشتگان ما به ما به ارث رسیده است .قسمتی از زیبائیهائی است که در هر منطقه وجود دارد ،که از طریق شعر و یا نثر نسل به نسل و از سینه به سینه تا به اینک توسط قدیمی ترها روایت شده است بدست ما رسیده است .در روستاهای مازندران ، خصوصأدر شب نشینی ها ( شوو نیشت ) سنتی و یا هنگام کار در مزارع شالیزاری ،مثنوی هائی را زمزمه می کنند که بر لوح دلشان حک شده است که از دیر باز به آنها رسیده است .

میتوان یکی از قدیمی ترین منظومه های مازندران ، مثنوی محلی طالبا را نام برد.

محمد آملی متخلص به طالب آملی که به ملک الشعرا طالب آملی شهره است .طالب آملی یکی از شاعران و گویندگان بنام قرن یازدهم  هجری قمری و از ارکان اربعه شعر سبک هندی است .محمد آملی مشهور به طالب آملی در سال 994 هجری در آمل متولد شده و در سال 1036 هجری در هند بدرود حیات گفت،که مقبره و مزار او در شهر فتح پور سیکری در شمال هند در جوار مقبره و مزار دوست بزرگوارش اعتماد الدوله تهرانی صدر اعظم مشهور هند قرار دارد .

طالب آملی در هند بر اوج رفیع قله شعر دست یافت و به مقام ملک الشعرای در دربار ارتقاء یافت و در حدود سن 42 سالگی در اوج شرف و بزرگی و اعتبار در گذشت .

داستان عشق و دلدادگی طالب آملی و مهاجرتش به هند ، عرصه زمان و مکان را در نوردید ،و به یکی از داستانها و منظومه های ماندگار در گستره فرهنگ و ادب مازندران تبدیل شده است .

مثنوی طالب و زهره ( طالبا ) داستان عشق و دلدادگی او به دختری بنام زهره بود که از دوران کودکی در مدرسه و مکتب همکلاسی و هم مکتبی او بود .اما ثروت و شهرت خانوادگی طالب نتوانست ،خاندان طالب را راضی به ازدواج آنان کند .البته در این بین بی مهری نامادری طالب و نامادری زهره نیز بی اثر نبود .

ماجرای داستان :

در سال 994 هجری قمری شخصی در آمل زندگی میکرد بنام عبدالله که فقط یک پسر داشت که محمد نامیده می شد.که در همان دوران کودکی نشانه هائی از هوش و ذکاوت و فراست و دانائی در محمد مشهود بود .

محمد دوران کودکی را می گذراند که مادر و حامی اش بدرورد حیات گفت و پدر محمد برای بار دوم ازدواج کرد .محمد را به مکتب فرستادند تا تحصیل نماید ،محمد را نزد ملا که کربلائی قربان نام داشت جهت کسب علم و دانش روانه کردند .ملا قربان در مکتب خانه از شعر و حکمت گرفته تا هندسه و سیاق و عروض درس میداد.و از آنجاکه محمد کودکی تیز هوش و با ذکاوت بود  دروس   ملا قربان را خوب به گوش و هوش میگرفت ،لذا از همان کودکی محمد معروف شد به ملا طالبا که در لفظ عامه مازندران ملا طالبا یعنی طالب درس خوانده.

در همان مکتب خانه که محمد درس می خواند دختری بود بنام زهره که از پدری چلاوی ( چلاو ییلاقی است در نزدیکی آمل )و مادری آملی زاده شده بود که در شهر آمل زندگی میکردند .به روایتی نشانی منزل زهره در حوالی محله پائین بازار کنونی آمل است.

ملا قربان علاوه بر درس دادن در مکتب خانه به کارهای دیگری چون روضه خوانی و تلاوت قران در مراسم دفن میت نیز اشتغال داشت و از این رهگذر مختصر در آمدی هم داشت .و از این بابت جهت اینگونه مراسم مکتب خانه را رها میکرد و به دست فراش می سپرد .هنگامی که ملا قربان می رفت زهره می آمدو در کنار محمد می نشست ،در آن دوران پسر و دختر با هم در مکتب خانه درس می خواندند.به سبب در کنار هم نشستن طالب و زهره بین این دو نفر مهر و عطوفتی خاص قوت گرفت .و این دو شروع به نامه نگاری و کتابت و محبت های نوشتاری کردند .لازم است توضیح داده شود که در آن دوران سن ازدواج و عشق و عاشقی پائین بوده ، بدین سبب طالب و زهره عاشق و معشوق و دلداده هم شدند.

بلحاظ همسایگی و مسافت کم ما بین منزل طالب و زهره ارتباط این دو دلداده روز بروز بیشتر و بیشتر می شد و آتش عشق هر روز بیشتر از روزپیش شعله ور میشد ،که رفته رفته داستان عاشقی و دلدادگی طالب و زهره همه گیر و نقل محافل ومجالس گردید.

ادامه دارد     

ضرب المثل های مازندرانی 6

       تغزیه دله کرک نواش


برگردان به فارسی :مرغ داخل معرکه تعزیه نباش و یا مثل مرغی در معرکه تعزیه وارد نشو

مفهوم کنائی : کنایه از آن دارد که در کارهائیکهبه تو مربوط نیست و یا حضور فیزیکی و گفتاری برای تو مناسب نیست وارد نشو


 دله (deleh) درون - داخل  **  کرک (kerk)  مرغ **


  نواش (nevaash) نباش


        چوو ره گیرنه ،دزده بامشی فرار کنه


برگردان به فارسی :تا چوب را می گیری گربه دزده فرار می کنه

مفهوم کنائی :به این اشاره دارد که کسی خطائی و گناهی انجام داده است در گریز و فرار و ناآرامی بسر می برد و گاهی هم بر حسب همان گناه و خطا وبی قراری جرم و گناه خود را ثابت میکند.


چوو (choo) چوب**  گیرنه (geerneh) میگیرد**


بامشی (baameshee)  گربه 

 

      حرف قیمت دارنه


برگردان به فارسی :حرفها دارای ارزش و بها هستند.

مفهوم کنائی : ارزش و قدر و منزلت و گوهر هر حرف را باید دانست تا بر سر هر بازار بی مقداری آن را چوب حراج نزد . و هر سخنی را باید جای خودش بر زبان آورد.


دارنه (daarneh) دارد


  

      خدا بیامرزه مرده ره ،کفن دکرده زنه ره


برگردان به فارسی :خدا بیامرزد و رحمت کند فوت شده و متوفی را که کفن پوشانید آدم زنده را

مفهوم کنائی :کنایه از این دارد که به سبب فوت شدن کسی ، شاید بسیاری از نزدیکان به واسطه ارث بردن ار ماترک متوفی و یا دیه و یا......به نان و نوائی می رسند.


بیامرزه (beeyamrzeh) بیامرزد -رحمت کند


  زنه (zenneh) زنده  **دکرده (daakerdeh) پوشانیدن **

   

       خمیر  شل  بوو  ، لاک  هم  اوو  پس  دنه


برگردان به فارسی : هنگامی که خمیر نان شل شود ،ظرف خمیر گیری هم آب پس می دهد .

مفهوم کنائی :کنایه از بد بیاری پشت بد بیاری دارد.


بوو(baavoo) بشود** لاک(laak)در مازندران ظرف خمیر گیری چوبی را گویند

دنه(denh) می دهد**اوو(oo) آب